ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
میگن زمین فرودگاه قدیدم قشم که مرکز شهر قرار داره 27 میلیارد تومن(270.000.000.000 ریال!) فروخته شده
میگن دو نفر شهرستانی و دو نفر بومی شریک شدن خریدن
میگن خریداراش فقط عروسک خیمه شب بازی بودن
میگن عروسک گردانش دست راست آقای رئیسه
میگن به بهونه زدن زنگ خلیج فارس بلند شد اومد قشم و مستقیم رفت سر وقت زمینه
میگن وقتی که از قشم رفت زمین فرودگاه و پیتزا پانه و سینما دریا فروخته شده بود
مردم زیاد میگن
شما نشنیده بگیرید...
سوال اول:اون چیه زیاده؟
سوال دوم: اون چیه باریکه؟
سوال سوم:اون چیه بلنده؟
جواب به ترتیب:زورشون-گردنمون-دیوار حاشا
کسی که اشتباهاتمونو می بینه و لبخند میزنه و تاییدمون میکنه آدم خوب و دوست داشتنیه
کسی که اشتباهاتمونو می بینه و ناراحت میشه و میگه که خودمونو اصلاح کنیم آدم بدیه. دشمن ماست.حسوده! چشم دیدن خوشیای مارو نداره !اصلا کلا با ما پدر کشتگی داره! اون آدم مزخرف مغرور هیچی نفهم!
من هرجور فکر کردم سردر نیاوردم این شرکت عزیز همراه اول چرا انقد جولان میده و هیچکس نمیگه:
پ.ن :اینجا هم سر بزنید خوندنش خالی از لطف نیست
داشتم میرفتم بندرعیاس یکی از دوستام بهم گفت که یه کتاب هم برام بگیر .رفتم خریدم بهش دادم.پرسید چقدر شد؟ منم چون هم روم نمیشد پول ازش بگیرم و هم خواستم یه پلتیکی بزنم ارزش کتابو بهش نشون بدم، گفتم هرچه قیمت رو جلدشه برو واسه خودمون خوردنی بگیر بیار.خرید و خوردیم و بعد رو کردم بهش گفتم خیلی جالبه نه؟ آدم خوردنی میخره 5 دقیقه طول نمیکشه که اثرش میره ،ولی با همون پول کتاب میخره یه عمر اثرش میمونه...
کمی سرشو خاروند و گفت:حالا این یعنی چی؟!یعنی اینکه باید تا آخر عمر خوردنی برات بگیرم؟!
منو بگو چشام درشت شده بود دنبال دوربین میگشتم زل بزنم توش!!!
پ.ن 1: نمایشگاه کتاب
پ.ن 2: حواستون باشه چه کتابیو برای چه کسی میخرید!
ساعت دو و نیم ظهر بود.منم از بس آفتاب به سرم خورده بود که تقریبا مخم آب پز شده بود.رفتم سر ایستگاه تاکسی سوار پراید نو نواری شدم.آقای راننده مسافراشو تکمیل کرد و راه افتاد.توی مسیر شیشه های ماشینو نیمه بالا داد.داخل ماشین عین کوره شده بود. گفتم کولر ماشینت خرابه مگه؟ راننده با وقاحت تمام گفت سالمه و نمیزنم!گفتم فک نمیکنی وقتش رسیده کولرشو روشن کنی؟ گفت نه!بنزین گرونه! گفتم منتی نیست اگه بنزین گرون شده کرایه هام رفته بالا.اونم با عصبانیت شروع کرد به غر زدن.جالب اینجاست از اونجایی که جو گیری در بین ما ایرانی ها موج میزنه(اونم از نوع مکزیکیش!) دوتا از مسافرا که خودشونم داشتن از گرما هلاک میشدن شروع کردن به حمایت و پاچه خواری رانندهه!
یه نگاهی به راننده عرق الود کردمو گفتم حق با شماست کسی که برای خودش ارزش قائل نیست چطور میتونه برای مسافراش قائل باشه؟!
پ.ن :خیلیاشون مسافر کش نیستن مسافر کُشن!
اگه دقت کرده باشین بچه های کم سن و سال زیادیو می بینین که توی بازار و کنار خیابون مشغول کارن.بعضیاشون برای خودشون کار میکنن بعضیا هم برا یکی دیگه.بیشتر مورد استفاده از اونا وقتیه که جنسیو که ادم بزرگی نتونه بفروشه میدن اون بچه ها بفروشن.در واقع به نوعی از حس ترحم مردم سواستفاده میکنن.
یه پسر بچه سه چهار ساله ای هست که هر روز توی بازار میچرخه و غذای پارسل میفروشه.غذاش هم انقدر افتضاح و بی کیفیته که حد نداره اما بازاریا چون می بینن بچهه دستشه و میره و میاد دلشون میسوزه و ازش میخرن!
دور و برمونو که نگاه کنیم میببینم بچه های زیادی مثل اون وسیله شدن تا عده ای با استفاده از حس ترحم ما کاسبی کنن!
یاد اون داستان افتادم که: "روزی مردی کودکی رو میبینه که یه بسته ای بزرگ دستشه و نمی تونه جابجاش کنه میره کمکش می کنه.توی راه از پسره می پرسه کی اینو داده ببری؟میگه بابام. می پرسه مگه نمیدونست که نمیتونی ببریش؟ گفت: چرا ولی گفته بلاخره یه خری پیدا میشه که کمکت کنه!! "