اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

نامه ای به شهردار

این اولین و انشاالله اخرین شعرمه

برای خوندنش تشریف ببرین ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

بودجه باران

دیروز پس از اقامه نماز جمعه یکی از اعضای محترم شورای شهر رویدر تربیون را به دست گرفت و به شرح فعالیت های این شورا پرداخت: 

ایشان اذعان کردند که بارندگی های اخیر رویدر بواسطه پی گیری های شبانه روزی ایشان و شورای شهر بوده است و در واقع اصلا قرار نبوده هیچگونه بارشی در سطح شهر و منطقه رخ دهد.همچنین توده های بارانزا نیز سهمیه مناطق شمالی بوده که بس از بررسی ها و درخواست های مکرر ایشان با مقامات والا(!) بودجه باران به رویدر اختصاص داده شده و از این بابت باید ممنون اعضای شورا بود. 

آقای شورا در ادامه خبر خوشی را به مردم عزیز رویدر داد و گفت که قرار است بودجه دو سیل دیگر نیز در سال جاری بگیرند که این خبر موجی از شادی را در بین نمازگزاران بوجود آورد و با صلوات فرستادن وی را مورد تقدیر و تشویق قرار دادند. 

در پایان ایشان از رئیس آب و فاضلاب شهر تشکر کردند که در نبود باران با تعبیه لوله های شکسته در نقاط استراتژیک شهر و جاری کردن آب در کوچه ها و معابر سعی در القای حس باران به همشهریان کرده است.

 

فروش فوق العاده

۱. مواد مخدر مرغوب اصل ساخت پاکستان با نرخ تعاونی بفروش میرسد.همشهریان و متقاضیان عزیز می توانند به یکی از پنجاه شعب فعال در سطح شهر مراجعه و نسبت به خرید آن اقدام نمایند. 

ضمنا ۲۰ درصد تخفیف برای اعضای محترم انجمنNA  

   

۲ . تعدادی قلب مستعمل در حد نو و چند عدد غرور جریحه دار زیر قیمت بازار و بصورت یکجا بفروش میرسد.   

 

۳. پکیج ویژه ما :سی دی زهره+سی دی یاد یاران+سی دی تصاویر رویدر نیوز در یک بسته و با قیمت باور نکردنی .   

 

همشریان محترم جهت کسب اطلاعات بیشتر یا سفارش کالا می توانند به روابط عمومی وبلاگ اسطوره مراجعه و کامنت بگذارند 

 

 

ب.ن:این روزها همه چیز راحت بفروش میرسد آبروی شما چطور؟

دست اندر دماغ

روزی روزگاری کدخدایی بود که بسیار به ظاهر خودش می نازید. او با انکه چهره ی جذابی نداشت ساعت ها جلو آینه می ایستاد و خودش را تماشا می کرد و لذت می برد و هی قربان صدقه ی خودش می رفت. هنگامی که بیرون می رفت با غرور خاصی قدم بر می داشت و وقتی در جمعی حضور پیدا میکرد مدام از زبیایی و کمالات نداشته اش حرف می زد و دیگران را نیز وادار به تایید سخنانش میکرد.

علاوه بر این ها او یک عادت بسیار بد دیگری هم داشت و ان این بود که هر وقت در فکر فرو می رفت بی اختیار دستش را در دماغش فرو می برد و انرا در جهت عقربه های ساعت و گاه در خلاف آن می چراخاند و بعد از کمی مکث انگشتش را در می آورد و به ان شی سبز رنگی که به انگشتانش چسبیده بود نگاهی می انداخت و سپس انرا ورز می داد و گوله می کرد و دور می انداخت و دوباره به کندوکاوشش ادامه میداد. به همین جهت بود که مردم نام او را اقای دست اندر دماغ گذاشته بودند و او بی انکه بداند مایه مسخره دیگران شده بود...

تا اینکه یک روز وقتی او در جمع کدخدایان نشسته بود و دیگران مثل همیشه به ظاهر داشتند از او تعریف میکردند و در دل به او می خندیدند و او نیز مست از تمجید های انان در افکار شیرین خود غرق شده بود و دستش را بر طبق عادت در دماغش فرو برده بود طاقت یکی از جوانان ده تاب شد و به کدخدا گفت که دستش را از توی دماغش بیرون بیاورد! کدخدا از شنیدن این حرف شوکه شد و به جوان گفت که باید از حرفش خجالت بکشد و با عصبانیت یقه جوان را گرفت و گفت: تو با این حرفت " وجهه " مرا جلوی دیگران خراب کردی!!

جوان گفت: چه وجهه ای ؟ مگر کسی هم مانده که ندادند و نبیند که تو این کار را انجام میدهی؟! تازه سایر کدخداها تو را به نام دست اندر دماغ می شناسند! من فقط خواستم بگویم تا خودت را اصلاح کنی و بیش از این ابروی خودت را نبری

کدخدا که حرف جوان مثل اوار بر سرش خراب شده بود و حس میکرد غرورش به شدت جریحه دار شده چاره را در ان دید که جوان را بگیرند و کتکش بزنند تا از حرفش برگردد و بگوید که چنین نیست! و بعد از انکه موفق به انجامش شد جوان را از ده بیرون کرد. و خود راضی از انیکه غرورش را برگردانده است انگشتانش را در دماغش فرو برد...


مدینه فاضله ای به نام رویدر

 این پستو دوباره  میزارم کسی مشکلی داره پیغوم پسغوم نده خودش بیاد حرفشو بزنه!! 

ضمنا به اون آقایون بگم با کلمه "وجهه" تون خیلی کار دارم بعدا خواهید دید! 

ما رویدری ها آدمای جالبی هستیم.نمیشه گفت منحصر بفرد چون مثل ماها زیاد پیدا میشن اما در کل نوبریم آخه:  

فقط از روی ساده دلی و محبت زیراب همدیگرو میزنیم.مخبری میکنیم.آدم فروشی می کنیم بعد میگیم اینا کار ما نبوده کار کاره هموناست! البته چون تو آرمانشهر ما کاری بدون علت نیست پس این کار شریف و خداپسندانه رو تنها برای رسیدن به سود و منفعت و اونایی که پول به حد کافی دارن برای رسیدن به مقام و منزلت میکنن به هر حال اجرهم عندالله 

مغازه دارهامون هم طبق این اصل اسلامی که روزی رو خدا میرسونه نون همدیگرو قیچی می کنن و به همین دلیله که در هر روز به فاصله دو متری از سوپری قبلی به حول قوه الهی یک سوپری جدید افتتاح میشه 

معلمامونو که نگو!سرشار از وجدان کاری اند و حاضرند برای دانش آموزان و خانواده های محترم ایشان هرگونه خدماتی که امکان پذیر باشه باشه ارائه بدن.بنابراین اگه در ساعت کاری احیانا دربستی به پستشون بخوره جهت ارائه همون خدمات مربوطه قطعا نه نخواهند گفت.البته اینم بگم که اشتباه برداشت نشه در شهر ما گربه ها فقط برای رضای خدا موش میگیرن! 

پسرامون کمافی السابق در کار مخ زنی و قرار گذاری به لطف ابزارهای جدید موفقند و بحمدالله بازار خرید و فروش قلب های مستعمل و دست چندمی داغ داغه 

دخترامون هم هنوز دست از اون اخلاق ساده انگارانه خودشون نکشیدن و از شوک شکست عشقی قبلی در نیومده در دام عشق جدید گرفتارن و این کارشونو تا ازدواج که بعدا از اون هم به عنوان یک اشتباه بزرگ یاد خواهند کرد ادامه میدن که این خیلی عالیه 

مشروب و مواد هم به سادگی هرچه تمامتر یافت میشه و اصلا نیازی به زحمت کشیدن و گشتن دنبالش نیست.خوبی این ماجرا به اینه که کسی هم جلوشونو نمیگیره چون ذاتا ما ادمای فضول و شری نیستیم.گزارش هم نمیدیم آخه اسم این کار آدم فروشیه و ادم فروشی فقط کار اوناست نه ما  

*

زیبایی شهرمون رو که دیگه نگو خوده بهشته! برا همین هم هست هممون یه آرشیو بزرگ از بارون و گل و بهار وکنار و کهور و رخ و سنگ و بیابونش(اخ که نفسم بند اومد میخواستم بیشتر بگما) داریم و به هر ننه قمر محترمی که رسیدیم عکسا رو نشونش میدیم و کشون کشون میاریمش رویدر عزیزمون و اونم از دیدن این همه خوبی و زیبایی ذوق مرگ میشه. در تعجبم که بعضی ها میگن رو زمین مدینه فاضله وجود نداره . هر کی همچین فکر غلطی داره بیاد رویدر .اصلا کور شود هر آنکه نتواند دید! 

 

 

*(این قسمت به دلیل تحریف شدن منظور بنده توسط بعضی احمق و نداشتن نیم اپسلیون شعور جهت درک این موضوع به ناچار حذف شد)

من دانشجوام!

من  چه آدم جالبی هستم. چقدر باکلاسم. چقدر باهوشم. چقدر درکم بالاست. حالم از بقیه آدما بهم میخوره، از اون آدمای بی پرستیز لو لول (low level). وقتی با دیگران حرف میزنم احساس میکنم که دارم با جلبک صحبت می کنم اخه هیچکدوم عمق مفاهیم عمیق منو درک نمی کنن. چه خوب شد که انجمن دانشجویی رو راه انداختیم. اونجا می تونیم لااقل چندتا آدم ببینیم! تازه می تونم در اونجا جملات باکلاسی که از تلویزیون شنیدم(چون اصولا کاری با کتاب و کتاب خوندن ندارم) رو بیان کنم  و درجه کلاسمو بصورت تصاعدی نسبت به بقیه بالاتر ببرم. علاوه بر اون اونجا مکان بسیار مناسبی برای پیدا کردن دوست دختر/پسرهم هست.همچنین بلوتوث بازی و رد و بدل کردن عکسامون و قرض دادن جزوه و دل و قلوه!

الباقی رویدری ها هم بهتره برن جلو بوق بزنن چراکه بویی از تمدن و روشنفکری نبردن و به این مسائل امروزی گیر بیخود میدن. همه ی اونا باید به من احترام بزارن و وقتی در جمعی وارد میشم باید برام دولا راست بشن.همیشه باید نظر اولو من بدم.نظر آخرو هم من بدم. اصلا هر چی نظره باید من بدم. مسخره که نیست! ناسلامتی دانشجوام!!

حالا در این بین چه اهمیتی داره که من و اکثر دوستانم در انجمن فرهیخته دانشجویی(قربون همشون برم)از دانشگاه هایی هستیم که برای پذیرش دانشجو اعلامیه زده: جون مادرتون بیاین ثبت نام کنین. فقط کپی شناسنامه لازمه. که اونم اگه همراه نداشتین فدای سرتون!!

چه اهمیتی داره که  رشته ام آبیاری گل های قالی واحد دارقوزآباده؟

چه اهمیتی داره که میلیون میلیون تومن پول از جیگر بابای بدبختم کندم و خرج دانشگاه رفتنم کردم؟

مهم اینه که میتونم لااقل بعد از هشت سال درس خوندن مدرک معتبر کاردانیمو قاب کنم بزنم دیوار و حضشو ببرم

مهم اینه که من الان دانشجوام!

چگونه صاحب یک وبلاگ پر بیننده رویدری شوید

۱. برای این کار ابتدا باید جنس مونث باشید و یا خودتون رو در قالب جنس مونث جا بزنید. 

     

۲. عنوان وبلاگتون رو عاشقانه ی آه ناله ای انتخاب کنید مثال:(درد و دل های یک دختر بسیار تنهای رویدری) یا (آهای دنیا چرا به من تنهای بی کس وفا نمی کنی؟) یا (دل نوشته های یک دختر دل سوخته ی رویدری) یا ... 

 

۳.قالب وبلاگتان را تاریک و پر از قلب تیر خورده انتخاب کنید 

 

۴.تا می توانید از غم و غصه و تنهایی و دلتنگی و بی تابی و بی عشقی و مرگ و مردن و سیر بودن از زندگی (بازم بگم؟) صحبت کنید 

 

۵.سعی کنید مطالبتون هر چه بیشتر بی محتوا باشه.چون کسی حال و حوصله خوندن و فکر کردن و زور زدن نداره! 

 

۶.به طور متناوب به سایر وبلاگ های رویدری و اطراف رویدری و هرمرگانی و اطراف هرمرگانی و در کل به هر وبلاگی که گشایش بخت شما در آن امکان پذیر باشه سر بزنید و نظر بدید 

 

۷.سعی کنید به یک نظر در هر پست اکتفا نکنید و تا می تونین به سایر وبلاگا سر بزنین و هی نظر بدین و اگر نظری ندارین خبر بدین! اینکه آپ هستین و منتظر حضور سبزشون(داداش جون هرکی دوس داری سیاسیش نکن!) در وبلاگتون هستید و از اینجور حرفا 

 

۸.هر چند وقت یک بار از همه خداحافظی کنید و بگین قصد دارید وبلاگ نویسی رو برای همیشه کنار بزارین. 

 

۹.در این راه به تمامی گزینه هایی که بهتون شماره تلفن و یا ندیده پیشنهاد ازدواج میدن فکر کنید و یکی از اون ایده آل هاش رو به عنوان همسری برگزینید 

 

۱۰.تبریک میگم شما الان به هدفتون رسیدید! در حال حاضر یکی از پر بازدیدترین وبلاگ هارو دارین و علاوه بر اون شوور (شوهر) هم برا خودتون پیدا کردین. پس وقت این رسیده که وبلاگ نویسی رو کنار بزارید و بچسبید به شوهر و زندگیتون

قصه ی عشق پسر موتور سوار و دختر مدرسه ای از نوع رویدری

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فرهنگیان

وقتی کسی انتخاب می کند، باید پی تمامی مشکلات را به تنش بمالد .

طرف این جمله ی من قشر محترم فرهنگیان هستند که بیشترین میزان کارمندان را نیزدر رویدر به خود اختصاص داده اند.

 مردم مخصوصا والدین و دانش اموزان همیشه از این قشر ناراضی بودند .

در حقیقت حتی به نظر شخص بنده معلمین آنگونه که باید و شاید به وظیفه شان عمل نمی کنند و تا حد امکان از زیر بار مسئولیت به این مهمی شانه خالی می کنند و برای خودشان دلایل غیر منطقی می آورند.

از جمله دلایلی که آنها ذکر می کنند از این قرار است:

  • ما پشتوانه مالی خوبی نداریم و دولت نسبت به زحمتی که می کشیم حقوق کمی به ما می دهد
  • دانش آموزان انگیزه و رغبت به تحصیل کمی دارند دارند ، بنابراین نیازی به این نمی بیننیم که زحمت بیخود بکشیم
  • دست ها و مسائل پشت پرده در آموزش و پرورش که ما را نسبت به امر آموزش دلسرد می کند

فعلا فقط می خواهم راجع به این سه موضوع حرف بزنم و روشن کنم که چرا این دلایل غیر منطقی و غیر قابل توجیه هستند.

در مورد مسئله اول اینکه آنها  روزی که می خواستند استخدام شوند آگاهی کاملی از میزان حقوق خود داشتند و می توانستند قبول نکند ! ( اما من منکر این نمی شوم که حقوق معلمی تقریبا کم است اما دلیل خوبی برای توجیه کارشان نیست)

در مورد مسئله دوم من با یک مثال توضیح می دهم :

یکبار یه یک معلمی گفتم : بخاطر اینکه فلان معلم در امر آموزش کوتاهی کرد و حتی نتوانست کتاب درسی را به پایان برساند و من (بلکه تقریبا تمام همکلاسی هایم) هر چه تلاش کردم نتوانستم در امتحان نهایی نمره قبولی بگیرم  برای همین از آن درس متنفر شدم و ایشان در جواب گفت که این دلیل خوبی نیست و باید بیشتر تلاش می کردی !! در آن لحظه خنده ام گرفت و چیزی نگفتم اما  حالا میگویم که ای عزیز پس  چرا وقتی دانش آموزلن انگیزه ندارند و کمتر درس می خوانند شما تلاش بیشتری نمی کنید ؟!!! در ضمن آنها برای درس خواندن پول نمی گیرند این شما هستید که برای درس دادن حقوق می گیرید!!

در مورد مسئله سوم هم همه میدانند که این مسائل فقط در رویدر ما شدت بیشتری دارد و سنگ اندازی ها و کار شکنی های خود فرهنگیان رویدراست که امروزه گره خورده و گریبان گیر خودشان نیز شده است.

کاش فرهنگیان محترم می دانستند که این زندگی و آینده صدها آدم است که دست آنهاست و این فقط یه شعار نیست!

و در پایان نیز جا دارد از معلمین عزیزی که تمام تلاش خودشان را در راستای موفقیت هر چه بیشتر دانش آموزان بکار برده اند تشکر کنم

 

عزیز عزیز ما بود

همه ی ما عزیز گنا رو می شناختیم. مطمئنم که همه هم اونو دوست داشتیم.

ماجرای آشنایی من و عزیز به سالها قبل بر میگرده . وقتی که ما تازه ایران اومده بودیم و من کلاس سوم دبستان بودم . عزیز میومد خونه ی ما و با داداشم که اون وقتا 5-6 ساله بود فوتبال بازی میکرد. بعد از بازی ازش می خواستیم که ترانه بخونه و اون آهنگ " مادر ز سحر " رو می خوند صدای خیلی خوبی هم داشت.بعد از اینکه توپه پاره شد عزیز هم خونه ی ما نیومد.

چند سال بعد با چند تا دوستام بودم که عزیز رو دیدم . فوری به طرف من اومد و سراغ برادرمو گرفت . تعجب کردم که چطوربعد از این همه سال یادش مونده .

زمان می گذشت و کم بیش عزیز رو می دیدم تا اینکه یه شب تنها خونه بودم که دیدم عزیز صدام میزنه . در حیاط باز بود و اون دم در هال ایستاده بود ازش خواستم داخل نیاد

 گفت: نیام؟

 گفتم: نه

اصلا بهش نمی رسیدن بدنش پر از زخم بود و دستاش رو هم بسته بودند. رو به من کردو گفت: بچه ها منو می زنند

کفتم: کیا؟            

گفت: فلانی و فلانی. تو دعواشون می کنی ؟    

گفتم: آره             

گفت: داداشت کجاست؟          

گفتم: رفته بیرون         

گفت: صداش بزن              

و من صداش زدم -این کار همیشگی اش بود – پرسیدم چرا دستاتو بستند     

گفت: آخه سنگ زدم            

گفتم: این کارو نکن و اون چیزی نگفت . خواستم دست به سرش کنم واسه همین کافی بود بهش می گفتم تو ده بازیه و اون می گفت بین کدوم تیم و دوتا تیم رو اسم می بردی و اون میرفت . منم همین کارو کردم و اون رفت.

این اواخر هم سر عروسی برادر دوستم دیدمش . گوشه ای نشسته بود و بچه ها اونو میزدند. با تعجب و ناراحتی به اونا نگاه می کرد و می گفت چرا می زنید؟ رفتم جلو و مانع شدم از بچه ها پرسیدم چرا اونو می زنید گفتند خودشو خیس کرده . دلم پیچید . وقتی اون چهره ی واقعا معصوم رو دیدم اشک تو چشمام حلقه زد. موقع جشن همه می رقصیدند و عزیز هم داشت برای خودش می رقصید . یکی بهش میگفت : عزیز معلق بزن و اون معلق می زد. یکی می گفت: عزیز رو دست راه برو و اون سعی می کرد این کارو بکنه . یکی دیگه می گفت ادا در بیار و اون دل هیچکدوم رو نمی شکست .

شب بعد از اینکه از عروسی برگشتم خیلی تو فکر بودم و دلم براش می سوخت . تا اینکه یک ماه بعد از اون ماجرا خبر دار شدم که عزیز فوت شده . خیلی متاثر شدم و گفتم " ما لیاقت نگهداری از اونو نداشتیم برای همین خدا اونو برد جایی که لیاقتشو داشت "

به کدامیک بیشتر نیازمندیم؟

آپارتمان یا پاساژ؟
از یکی دو سال پیش تعدادی از همشهریان شروع کردن به پاساژ ساختن در اینور و اونور رویدر . ولی من نمی دونم این همه مغازه برای جای کوچکی مثل رویدر به چه دردی می خوره؟ ما خودمون توی تمام مسیر ده که مغازه داریم و تازگی هم مد شده هرکی خونه میسازه دوتا باب مغازه هم از توش در میاره .در این شرایط فکر کنم به ازای هر رویدری یه باب مغازه باشه.
ما توی رویدر زوج های جوانی داریم که در به در دنبال یه خونه اجاره ای می گردن و به دو دلیل پیدا نمی کنن :
1. تعداد خونه های اجاره ای توی رویدر به انگشتان یک دست هم نمی رسه
2. تازه اون تعداد خونه هم اونقدر درب و داغون تشریف داره که اصلا نمی شه توش زندگی کرد
پس بهتر نبود بجای این همه پاساژ حداقل یکی رو آپارتمان می ساختیم تا هم این بیچاره ها به یه خونه برسن و هم صاحبانشان به نان و نوایی . آن هم در این شرایطی که زمین قحطی گرفته.!!!

ازدواج در رویدر

در رویدر ما روز به روز داره سن ازدواج پایین میاد. دیگه هر بچه ی تازه پا افتادهای هم به فکر ازدواجه . تو همین چند ماهه هم حساب کنی کلی از بروبچ های هم سن و سال من و حتی کوچیک تر راهی خونه بخت شدن!
آیا این خوبه؟؟!
به نظر من آدمی واجد شرایط ازدواجه که از لحاظ مادی و معنوی که شرایطش رو داشته باشه. منظور من از نظر مادی یعنی بتونه زندگی مستقلی رو برای خودش دست و پا کنه و کاری با درآمد حداق 200 هزار تومان داشته باشه . از نظر معنوی هم باید به درک ادواج . مسئوایت و زندگی زناشویی رسیده باشه که اصلا فکر نکنم اینطور باشه
حال مقصر کیه؟
مقصر اصلی رو من خانواده های  این جوانان(یا نوجوانان) می دونم که بجای توجیه کردن و اقناع کردن اونا در جواب می گن: اگه اونا بخوان ما حرفی نداریم!! آیا تمام مسئولیت یک پدر و مادر در قبال فرزندانشون همینه ؟
عامل اصلی بدبختی ها و فلاکت احتمالی اونا همین والدین محترمشونن که با سهل انگاری و دلسوزی های بی موردشون اونا به سوی سرنوشتی نامعلوم سوق میدن.

ما مشکلات تحصیلی داریم

دانش آموزان کاملا بی انگیزه ! که داره سال به سال بدتر میشن. سطح تحصیلی ما خیلی افت کرده . تقصیر کیه؟!
آمار قبولی ما در دانشگاه ها میگن خیلی خوبه . مسئولان ذی ربط هر ساله یه لیست میگیرن دستشون و پز می دن که اینقدر امار قبولی دادیم .
اولا که شما ندادین و این ها بدبخت هایی هستن که به زور جون کندن یه رشته ای در حد پشم بافی غضنفر آباد سفلی میارن
دوما من میگم باشه درست آمار قبولی هم بالا اما واقعا تو چه رشته هایی ؟؟ تو این چند سال کی رشته ی تاپ کشوری آورده . همه ی ما من جمله خودم یا دانشگاه آزاد یا هم پیام نور و رشته های کاردانی درپیت قبول شدیم !
معلم ها مخصوصا دبیر های محترم دورس تخصصی خودشون از مطالب کتاب سر در نمی آورن یا حداقل میشه گفت کم کاری میکنن. از طرفی کارهای که باعث رغبت محصلان به درس خوندن بشه اصلا انجام نمیشه.
باید برنامه ریزی اساسی کرد . وگرنه آش همان است کاسه همان

ما کجا زندگی می کنیم ؟!

همه ی ما خوب می دویم که رویدر در منطقه کور و بسته ای قرار داره که راه ارتباطی را برای دسترسی به شهر های مجاور مشکل می کنه. اما این خودش می تونه یه موهبت هم باشه از اون لحاظ که فرهنگ های ناهنجاری که سایر جاها رو گرفته محفوظ نگه داره اما به واقع ما از لحاظ اخلاقی از بقیه شهر ها بهتریم؟

اگر نظر خود من را بخواهید گر چه بدتر نیستم اما نمیشه گفت بهتریم. روز به روز از ارزش هامون کاسته میشه و این نتیجه ی کارهای خودمونه و نمی تونیم بگیم که اینا رو کسی دیگه داره برامون اجرا می کنه.

 گرچه ما به فرهنگ به ظاهر بالایی که داریم می نازیم اما متاسفانه در باطن اصلا اینگونه نیست .

من یه سوال دارم : ما چکار کردیم که می گیم بافرهنگ هستیم؟

شاید ما رویدری ها معنی فرهنگ رو نمی دونیم!