-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1402 01:05
اردکِ مادر شمردن نمیدانست آخرین جوجه جا ماند... آخرین جوجه تنها ماند... آخرین جوجه تنها مرد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 اسفندماه سال 1401 10:56
موی سیاه تو شب و چشم سیه شبی دگر نمی توان کنم از این دو شام تار تو گذر مگر طلوع کند لبت به حرف عاشقانه ای سپیدی برف تنت شود سپیده ی سحر
-
خودنمایی
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1401 10:09
گفت: فلانی داره خیلی شوآف میکنه گفتم : قضاوت نکن چون همین شوآف گفتن توام خودش یه نوع شوآفه
-
خدای خسته
شنبه 26 شهریورماه سال 1401 17:14
اگر خدایی هم وجود داشت میگفت شما که هشت میلیارد نفر آدم روی کره زمینید نمیتونید به داد هم برسید اونوقت انتظار دارین منه تنها تمام مشکلاتتون رو حل کنم؟ اوسکلی چیزی هستین؟! بعدم پر میکشید و میرفت و دیگه هیچوقت سمت زمین رو نگاه نمیکرد
-
مامن
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1401 22:30
از شهر شلوغ کلمات به سکون جاری چشمان تو پناه می برم... جایی که تمامی واژه ها برای وصف آن حقیرند...
-
خیالبافی
دوشنبه 6 مهرماه سال 1394 13:16
موهای تو خیال من است و تو نمی دانی چقدر خیالبافی را دوست دارم...
-
برف و بارون
دوشنبه 6 مهرماه سال 1394 13:14
بهم میگه: تو چرا هیچوقت گریه نمی کنی؟ بهش میگم: تو اگه توی چشمات بارون داری من توی قلبم برف میباره انقدر ظاهربین نباش اشک ها ریاکارتر از اون چیزی هستن که تصورشو میکنی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 شهریورماه سال 1394 00:02
لب لعل تو را به خاطراتم نعل می کنم چه سرکشانه دلم می رمد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 شهریورماه سال 1394 00:01
دور می شوی ... دود می شوم...
-
تولدم
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1394 02:27
باز هم تسلسلی که باید به تساهل گرفت
-
آدم بی حوا
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1394 01:55
آدم حوا را سر برید و پس از آن هیچ بشری زاده نشد... من و تو اما چیزی نیستیم جز خیال واهی "آدمی" که _با دستان خون آلود_ بر درخت سیبی تکیه زده است
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 فروردینماه سال 1394 03:22
چشمانت به حبس ابد محکوم میکند نفس هایم را در سینه...
-
جوهر و شوهر
یکشنبه 24 اسفندماه سال 1393 02:41
به قول پدرم کار جوهر مرده و بدهی شوهر مرد
-
پرهیز
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1393 03:10
امان از آدمی که عقلش کند و زبانش تند باشد
-
تجویزی برای خود
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1393 01:18
روانشناسی را میشناسم که شب ها با قرص خواب آور به خواب میرود شاید این تلخ ترین کنایه ای باشد برای دنیای خاکستری امروزی ما...
-
خلوتگاه
یکشنبه 17 اسفندماه سال 1393 00:32
به درخت گفتم: حیف اگه من عمر تورو داشتم... درخت برگشت گفت: حیف اگه من پای تورو داشتم... بعد هردو به گوشه ای خیره شدیم و آه سردی کشیدیم
-
انتخاب
شنبه 16 اسفندماه سال 1393 02:23
یا سکوت کن بزار کشف شی و این ریسکو بپذیر که شاید هیچوقت شناخته نشی! یا از سِر درونت حرف بزن خودتو عرضه کن چوب حراج به شخصیتت بزن! هردو تلخه هردو سخته ولی کی گفته زندگی انتخابای آسون به آدم میده؟
-
ایده آل گرایی
جمعه 15 اسفندماه سال 1393 15:28
وقتی ادم غصه داره دلش میخواد اون موقع هوا ابری باشه بارون هم از آسمون بباره یعنی اگه قرار به غصه خوردن باشه دلش میخواد غمگین ترین لحظاتو تجربه کنه تا بیشترین لذتو از غصه هاش ببره آدمیه دیگه دلش میخواد همچیو در کمالش تجربه کنه
-
Alien 6
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1393 14:15
+ هیچوقت نتونستم عشق بین شما انسان ها رو درک کنم _ نکته همینجاست. درک کردنی نیست، حس کردنیه!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1393 01:41
بجای اینکه انقدر نگران فردات باشی کلاه امروزتو محکم تر بچسب باد نبره
-
ماهی
سهشنبه 12 اسفندماه سال 1393 01:15
ماهی ها با اینکه همش توی آبن پس چرا حموم نمیرن که انقد بو ندن؟
-
سن شمار
دوشنبه 11 اسفندماه سال 1393 03:05
از یه سنی به بعد دیگه هیچ اتفاقی نمی افته فقط روزا میگذرند عوام بهش میگن پیری من بهش میگم مرگ
-
رهایی
جمعه 8 اسفندماه سال 1393 01:47
از خودآگاه خود که نا خودآگاه بیرون می روم پر می گیرم همانند کرمی که بیرون از پیله خود را پروانه می یابد
-
چای تلخ
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1393 02:06
حرف هایم را چای میکنم بی هیاهو، آهسته، تلخ، تلخ، تلخ، می نوشم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1393 00:37
عادت شده برایت سردی فقط ببارد اقلیم چشم مستت فصلی دگر ندارد
-
هایکو
شنبه 27 دیماه سال 1393 01:20
نقش میکرد جاده را در باران تند پاییزی رد پای مرد آواره
-
Alien 5
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1393 22:33
دلم میخواد برگردم به سیاره ام...
-
سپید
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1393 02:39
موهام خیلی سفید شدن بدجوری احساس پیری میکنم
-
دو دو تا چنتا میشه؟!
دوشنبه 20 مردادماه سال 1393 01:49
اون موقع ها که بچه بودیمو بیشتر از دو دو تا نمی دونستیم همیشه به جواب چهار می رسیدیم اما حالا که بزرگ شدیم و هزار و یک فرمول و قاعده و اصول بلد شدیم دیگه هیچ وقت دو دو تامون چهارتا نشد
-
نی انبون
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1393 15:24
سوار ماشین که شدیم چند دقیقه بیشتر نتونست تحمل کنه ازمون اجازه گرفت که سازشو باد کنه میگفت دلش برا سازش تنگ شده شصت و دو سالش بود میگفت نمیتونه ببینه سازش خالی کنارش افتاده باشه اهل خوزستان جنگ زده بود میگفت با همین ساز هر پنج بچشو فرستاده دانشگاه تازه از مراسمی برگشته بود و چهار ساعت تمام ساز زده بود اما باز به همین...