اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

یک گل

وجود یه گل توی بیابون هیچ فایده ای نداره

نه بیابونو گلستان میکنه نه چیزی عوض میشه

تنها ممکنه با دیدنش یه لبخندی به لبات بیاره

دیشب بندر لنگه بودم وارد یه سوپری شدم

یه پسر بچه با یه لباس کهنه بلوچی هم اومد تو مغازه

صد تومن پول هم توی مشتش بود رفت یه دونه کیک برداشت

مغازه داره از پشت دخل بلند شد رفت یه ابمیوه برداشت داد بهش.

پسره به پول توی مشتش نگاه کرده بعد به ابمیوهه

مرده گفت پول نمیخواد عمو جون بخور نوش جونت

بچه دستشو دراز کرد صدتومنو بده. مغازه داره با مهربونی گفت بزار تو جیبت نمیخواد

بعد مدتها لبخندی اومد رو لبام...

اگه همچین آدمای گلی زیاد داشتیم دنیامون گلستان میشد

نظرات 27 + ارسال نظر
یه داوطلب جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:01 ب.ظ http://asheghe50toomani.blogfa.com

از طرف من به اون اقای محترم می گفتی، رئیس کار بزرگی کردی! تو زمونه ای که ادما از انجام کارهای کوچیک ناتوان شدن!

اینکه پول کیکو نگرفت کار خاصی نبود ولی اینکه از سر جاش بلند شه یه آبمیوه هم بده دست بچه کار هر کسی نیس مخصوصا الان که همه پول پرست شدن!

ابوعاصم جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ب.ظ

واقعا انسان حس خیلی خوبی بهش دست میده وقتی این صحنه ها رو می بینه دوست عزیز هیچ وقت فراموش نکنیم که زندگی همیشه افراد خوب و با ایمان وهم افراد بی ایمان و بد داره و هیچ وقت ما نمیتونیم بگوییم که الان انسانیت فراموش شده و این قضیه یه قضیه اثبات شده در طول زندگی بشره چون باید همیشه هر دو تاشون باشند تا حقانیت و برتری یکی از دیگری بارز بشه..........
در هر مسجدی یه دستشویی هم وجود داره

اره دقیقا همینه که گفتی

فی فی شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ق.ظ http://fifidivane.blogfa.com

والا راننده تاکسی واسه 10تومنی رسوات می کنه!

همه بخاطر ده تومن آدمو رسوا میکنن نه فقط راننده تاکسی ها

neqab شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:36 ق.ظ

خیلی تعجب کردم وقتی گفتین تو لنگه همچین صحنه ایی دیدین من همیشه اعتقاد دارم همه جا خوب و بد هست اما اکثریت و اقلیت دارن ما که 4 سال لنگه بودیم فکر میکنم آدمهای با مرام لنگه تو اقلیتن (البته این نظر شخصی منه) با توجه به چیزهایی که ازشون دیدم ... همچین صحنه هایی تو این زمونه واقعا آدمو امیدوار میکنه و به وجد میاره خوش به حال شما که همچین صحنه ی قشنگی دیدین...

پس این شانس من بوده که با همچین آدمی برخورد کردم.
کاش ما هم بتونیم چنین صحنه های قشنگی رو رقم بزنیم نه اینکه منتظر باشیم ببینیم ایا از کسی سر میزنه یا نه

آناهیتا شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 ق.ظ http://ananame.blogfa.com

سلـــــــــــــــــــــــام
خوشحالم که اومدیییییییییی
آره
هنوزم آدم های خوب پیدا میشه

علیک سلام
ممنونم
هنوزم ادمای خوب پیدا میشه اما به سختی!

نگار شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ق.ظ http://manotomishavimma.blogfa.com


اشک توس چشام جمع شد، آفرین به اون مغازه دار


شاید یه آبمیوه ارزش مادی زیادی نداشته باشه اما همینقدر مه اون مغازه دار دل مهربونی داشت و باعث شد با همون آبمیوه دل یه پسر بچه شاد شه باعث خوشحالیه،

مرسی پست خیلی خوبی بود

ماها شاید گاهی از روی تظاهر و ریا به کسی خوبی کنیم ولی خیلی کم پیش میاد که از دل بخوایم به کسی کمک کنیم.این اقا از دل بهش کمک کرد
دمش گرم دلگرمم کرد
ممنون از تعریفتون

آیدا شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:11 ق.ظ http://yekhekayat.blogfa.com/

آخی چه آرام بخش.امیدوارم هممون سعی کنیم یه روزی گل بشیم.

فعلا که گلمون رفته خارمون مونده .به امید روزی که خارامون گل کنن...

ساباط شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ق.ظ http://www.sabaat2.mihanblog.com

سلام
خوشحالم که زود برگشتی اون هم با این نوشته که حال آدم رو به طرز عجیبی خوب می کنه.

علیک سلام
ممنونم ساباط جان امیدوارم همیشه از این اتفاقای حال خوب کن به پستمون بخوره

یک آدم معمولی شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ب.ظ http://yek-adam.blogfa.com

حیف که نداریم...

اره حیف...

duxi شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ب.ظ http://duxi.blogfa.com

پس هنوز هم انسان پیدا میشه ... جای امیدواریه

اره اما به سختی
شما نمیخوای گل باشی؟

عمران شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ http://omrannotes.blogfa.com

زیبایی این انسان ها به کم بودنشونه.
اگر همه شب ها قدر بودی شب قدر بی قدر بودی

من قبول ندارم.اینی که شما گفتی مث این میمونه که آب گرم بخوری که مبادا مزه همون یه بار آب خنک خوردنش برات تکراری شه !
بزار باشن همیشه خوش باشیم بده این؟

حمیدرضا شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:14 ب.ظ http://www.return-88.blogfa.com

سلام .
من به روز شده ام با : " شعری با دستخط کارمند ثبت احوال " ...

مهشید/شرح بی نهایت یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ http://yekhekayat.blogfa.com/

واقعا که چه نادرن آدمای به این گلی............ وقت کردید سر بزنید به من

فی فی یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ب.ظ http://fifidivane.blogfa.com

سلام!کجایی !پسربی اعصاب ما!

علیک سلام
همین دور برا

duxi یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ب.ظ http://duxi.blogfa.com

من گل هستم

امیدوارم

فی فی یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:43 ب.ظ http://fifidivane.blogfa.com

میگم به خاطر پول ادم نکشن بی زحمت!بخشش باشه طلب عمه شون!

حالا که بخاطر پول آدم میکشن بزار یکی هم پیدا شه حس کنیم این وسط یه ادم حسابی هم هست!

دیوانه ی متفکر یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 ب.ظ http://www.prnsive-mad.blogfa.com

با اینکه این گلامونم همشون خاردارن اما همون با خارشم تو این زمونه غنیمته

گل های شما را باخار خریداریم

زری یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ب.ظ http://mydaysofveto.persianblog.ir/

با عرض معذرت:بدون قصد غرض به اون پسرک.همینطوریش کشورمون پره از متکدی وای به اون روزی دنیامون بشه گلستان

من اندازه موهای سرم گدا دیدم و میتونم تشخیص بدم که اون بچه گدا نبود!!
کاش فرق پول دادن به گدا (گدا پروری) و کمک کردن بجا رو بدونیم

گاه به گاه دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:37 ق.ظ http://dada28.blogfa.com/

واقعا تو این زمونه چنین آدمایی پیدا نمی شن

منم آپ کردم در حد المپیک

پیدا که میشن اما به سختی

فی فی دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ق.ظ http://fifidivane.blogfa.com

چرا نظرای منو حذف می کنی ؟

هنوز تایید نکردم جانم!
چقد تو کم طاقتی!
اینم به لیست اضافه کن

سارا دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ق.ظ http://sara-parsi.ir

خودمون هم می تونیم از این گلها گاهی بکاریم...یادآوری عالی ای بود

پس بسم الله بریم بکاریم

شنگین کلک سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ق.ظ http://shang.blogsky.com

درود
چرا فایده ای نداره ؟
چرا عوض نمیشه ؟
همین حالا با خواندن تعریف شما
من که اینقدر دورم و تنها میخوانم
کلی لذت بردم . کلی شاد شدم
کلی دلم خواست که اونجا میبودم
و میدیدم . و از اون مرد مغازه دار
قدردانی میکردم .

بجای گفتن و نوشتن مرام انسانها
اینقدر مرام جانواران درنده را نوشتند
و فیلم کردند و بخوردمان دادند تا حالا
کوچک وبزرگ جامعه مان همین شده
اند که می بینیم .

ممنون از شما

اره از اون لحاظ خوبه که دل ادم شاد میشه و لبخند به لبش میاد اما در کل قضیه چیزی عوض نمیشه و این بده
خواهش میکنم

دایی ابی سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ب.ظ

دایی عزیزم،امروز خیلی اتفاقی وبلاگت را ازوبلاگ عادل عزیزلینک کردم.درست روزی که واقعا دلم غم گرفته بود.بدجور،البته تو خوب علتش رامیدونی.یکی دو تاازپستهای اخیرت راکه خواندم بهانه ی خوبی پیداکردم که سیر گریه کنم.یه وقتایی ما آدماکور میشیم.حتی نزدیکترین عزیزان کنار خودمونو هم نمی بینیم.الان که این مطلب را می نویسم بیش از سه ساعته که تمام پستهاتو خوندم.گاهی گریه کردم،گاهی خندیدم،وگاهی هم فکر کردم.خیلی خوب وروان وعمیق می بینی ومی نویسی.به خودم وبه خودت تبریک میگم.تازه فهمیدم چه قلب پاک وسلیمی داری.دایی جان الان فهمیدم که تو خودمی وچقدر کلمات ،احساسات،علایق ما به هم نزدیک است.تو تونستی یکبار دیگه منو به گذشته ام ببری.دوستت دارم دایی جان.اینو با عشق ویقین گفتم.

ممنونم دایی جان حرفات خیلی برام تاثیر گذار و روحیه بحش بود.نمیدونم در جواب احساساتت چی بگم فقط میتونم بگم که احساس غرور میکنم که کسی مثل شما منو اینچنین قبول داشته باشه و شبیه خودش بدونه
ممنونم و منم شما رو خیلی دوست دارم

سارای : در به در : یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:33 ق.ظ http://1darbedar.blogfa.com

سلام ...

با یک گل بهار نمیشه ... اما بوی بهار میاد ....
کاش بشه که منم ... بوی بهار بدم .......

علیک سلام سارا جان
امیدوارم یه روز خوبی بیاد که همه بوی گل بدن

امید سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ق.ظ http://tapeshghalam.mihanblog.com

سلام بر پسر خاله ی عزیز . یه دقت که به نوشته هات میکنم می بینم اصلا تو هوا و من در آوردی نیست . بلکه حاصل یه کار فنی ، حساب شده و توام با تجربه هست که خلاقیت و زیبایی نگارش اون هر کسی رو مجذوب خودش میکنه . بهت تبریک میگم بابت این نگارش زیبا . حکایت جالبی براتون اتفاق افتاده که واقعا آدم رو به وجد میاره . این سخاوت و احترام به بی بضاعتان تو این زمونه خیلی کم پیدا میشه .
انشاله موفق و پیروز باشی

سلام امید جان
ممنونم می بینم که حسابی هندونه گذاشتی زیر بغل منا
شما هم همینطور پسر خاله

میثم یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:37 ق.ظ http://sepasgozar.blogfa.com/

سلام اسطوره جان
ممنون از نظرت
مطلبت زیبا بود
شاد شدم
شاد باشی

خواهش میکنم

فائزه سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 ب.ظ

میدونی کارش واسه چی اینقدر قشنگ بوده؟
واسه اینکه خودش پاشده یه ابمیوه داده دست اون پسر بچه مثلا میتونست واسه اینکه عذاب وجدان نداشته باشه به بچه هه بگه یه ابمیوه هم از تو یخچال بردار (حالا یا بر میداشته یا نه) ولی اینقدر واسه اون بچه ارزش قائل بوده که خودش پاشه یه آبمیوه بده بهش بعد هم یه لبخند که خودش اندازه ی هزار تا ابمیوه می ارزه خدایی دمش گرم
تو چقدر خوشبخت بودی که تو دنیای امروز یکی از این صحنه های باحال گیرت اومده من که خییییییلی وقته همچین چیزایی ندیدم

خوشحالم بلاخره یکی متوجه شد دقیقا منظور من چیه
اره اون مرد به این خاطر گله که شما گفتی ممنونم
امیدوارم شما هم از این صحنه های خوب ببینین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد