اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

Love story

روزی روزگاری مرد کارمندی بود که یک دل نه صد دل عاشق گوشت قرمز شده بود.اما گوشت قرمز از طبقه اشرافی بود وفقط به پولدارها محل میذاشت.مرد کارمند بیچاره هم که پولی نداشت تا خرج اون بکنه ،برای همین به هردری میزد تا پولی بدست بیاره بلکه بتونه به معشوقش برسه. ولی هرچه اضافه کاری وایساد و هرچه به این در و اون در زد نتونست پولی جور کنه. بلاخره وقتی دید دستش بهش نمیرسه غمگین و افسرده کنج خونه نشست و زانوی غم بغل گرفت.دوستش که حال و روز مرد کارمندو دید رفت پیشش و گفت: تو که میبینی در حد اندازه های اون نیستی چرا بیخودی تقلا میکنی؟ گوشت قرمز مال از ما بهترونه برو دنبال کسی باش که در سطح خودت باشه مثلا همین مرغ چشه؟ هم خوبه هم اینکه توقعات گوشت قرمزو نداره!

با این حرف مرد کارمند به فکر افتاد و دید دوستش زیاد هم بیراه نمیگه.واینگونه شد که رابطشو با مرغ شروع کرد. اوایل همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرفت تا اینکه مرغه فهمید مرد کارمند چاره ای جز گرفتن اون نداره ،پس شروع کرد به ناسازگاری کردن و هر روز خواسته هاشو بالا و بالاتر برد تا اینکه مرد کارمند دید از پس مخارج این یکی هم برنمیاد.دوباره غمگین و افسرده شد. مرغه چون دید مرد کارمند داره کلا بیخیالش میشه توقع خودشو کمی پایین تر اورد و همین موضوع باعث شد سیل خواستگارا روانه خانه مرغه بشه. کارمند بیچاره هم برای اینکه از بقیه خواستگارا عقب نیوفته رفتو توی صف طویل جلوی خونشون وایساد.ساعت ها با دهن روزه توی افتاب تند تابستون با اراده ای وصف ناپذیر منتظر ماند. توی همون صف کلی از خاطر خواهاش کتک خورد و زیر دست پاهای بقیه له لورده شد و باز هم خم به ابرو نیاورد .اما وقتی به در اتاق مرغه رسید دید اون به یکی دیگه بله گفته و رفته...

مرد کارمند بعد از این ضربه شدید روحی قلبش شکست و اه سردی کشید و سربه کوه گذاشت...

نظرات 23 + ارسال نظر
Immort جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:55 ب.ظ

اشکمو در آوردی مرد...

واسه چی؟

درایش شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ق.ظ http://www.1dabir.ir

سلام ابراهیم
پارسال دوست امسال اشنا
ناقلا فقط زورت به کارمندا میرسه ها؟
موفق باشی و خدا نگهدارت

سلام اقای درایش
راستش کارمندا همیشه نمونه بارز قشر اسیب بودن برا همین داستان اینجوری روایت شد
شما به خودت نگیر

ساباط شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:17 ب.ظ http://www.sabaat2.mihanblog.com

سلام
این قصه غم انگیز عاشقانه قصه زندگی دو سوم آدم های این مملکته. یه عشق بی سرانجام.
راستی چه عجب؟!

علیک سلام
شما میگی دو سوم من میگم پنچ شیشم اشکال نداره که؟

armin شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:26 ب.ظ http://30tlines.mihanblog.com/

:))))
ایول !

یه گرافیست شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:20 ب.ظ

وای بیچاره آقاهه!
خوشحالم دوباره برگشتی به وب نویسی

ممنونم

مهشید شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:11 ب.ظ

سلام
به به چه عجب خوش آمدی
یعنی آیا در بیابان جیزی برای خوردن یافت می شود
یا ددان آنجا هم معشوق یافتند

علیک سلام
مرسی

md شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ب.ظ

hasan شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ب.ظ

سلام دایی شنیده بودم کلی هم خوشحال شدم ولب نمی دونستم با اینهمه انگیزه برگشتیوخوش امدی و تبرک بابت این مطلب قشنگت مواظب خودت باش داداش شاید دوباره به طعمغ بعضی ها خوش نیاد

سلام
اره میدونم ممکنه به طبع خیلیا خوش نیاد
ولی چه کنم وقتی ادم پر از حرف میشه دیگه نمی تونه خالیش نکنه!

رویدر ما یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:53 ق.ظ http://http://ruydarma.blogfa.com/

بازگشتتون را تبریک می گم راستی لینک شدید برزحمت ما را هم لینک کن

عماد یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ق.ظ

واقعا جالب بود

marina یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ب.ظ

خوش آمدی

مصطفی یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:48 ب.ظ http://mosixart.blogfa.com/

سلام اسطوره جان
چقدر خوشحالم که دوباره اومدی

سلام مصطفی جان ممنونم

ashk یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:13 ب.ظ http://ashkruydar.blogfa.com/

سلام
خیلی کار خوبی کردی
برات آرزوی موفقیت میکنم

ممنونم اشک جان
قسمتیش هم بخاطر تنلگر شما بود البته

ashk یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:27 ب.ظ http://ashkruydar.blogfa.com/

شام سالاد الویه داریم
چند تیکه مرغ هم توشه
موندم بخورمشون
یا بزارم سرمایه شه ماشین بخرم

بخور که بسی از این سرمایه ها به باد رفته جانم

ابوعاصم دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:43 ب.ظ

خوش اومدی دوست عزیز
داستان هم بدبختی جامعه ما رو تصویر کرد
ممنون

سلام دوست من
اره دیگه از این شکست عشقیا مردم زیاد خوردن

عبدالله سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:07 ق.ظ

سلام خسته نباشید.ازتون یه درخواست داشتم میخواستم بهتون بگم که میشه آدرس وبلاگم رو تو لینکدونیتون قرار بدین .ممنون میشم.وبلاگ من به موضوع تأثیر رسانه های غربی بر روی خانواده هاست.www.ab1998.blogfa.com

007 سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ق.ظ

سلام
شاد بش که توبش

قربونت

کیوان چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:22 ق.ظ

احسنت

گاه به گاه چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:35 ب.ظ

خوش اومدی
امیدوارم این اومدنت دیگه رفتنی نداشته باشه.
پایدار باشی.مطلب قشنگی گذاشتی.فکر کنم جنس بعدی تن ماهی باشه

ادمیزداه دیگه توی کاراش حساب و کتاب نیس ولی دلم میخواد تا جایی که میتونم بمونم
راجب تن ماهی احتمالا درست حدس زدی

مهدی پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:49 ب.ظ

خیلی لوس و بی مزه بود کلا وب سایتت بدرد نمیخوره

نظر لطفته

دوست شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:59 ب.ظ

تو که وضعت توپه بخور مرغ ودم مزن.کارمندا هم دال می خورن

بله...

بهنام شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ب.ظ http://behnam9038.blogfa.com

عالی بود ابی جان...انشالله که موفق شی

ممنونم همچنین شما

رهی دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:26 ب.ظ

میدونم یه روز میاد همین روزا دیر نمیشه
دل عاشق تا هزارسال دیگه پیر نمیشه

میدونستم عاشق نوشتنی وبالاخره برمیگردی
خیلی خوشحال شدم دوباره اومدی
پایدار باشی...

مرغنامه رو خوب اومدی...

ممنونم از تعریفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد