اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

من و توریست

پارسال همین مواقع بود که برای یک سفر کاری تصمیم گرفتم برم دبی.از اونجایی که مسافرت دریایی رو تجربه نکرده بودم  بلیط کشتی گرفتم.صبح روز سفر وقتی که وارد گمرک بندرلنگه شدم اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد یک توریست اروپایی بود که دوچرخه ای در دست داشت و کلی تجهیزات بهش متصل بود.توی صف جلوی من ایستاده بود.همینطور که صف جلو میرفت چنتا از مسافرا که بندری بودن شروع کردن به سربسر گذاشتن توریسته...

بقیه در ادامه مطلب

بدون اینکه ازش اجازه بگیرن کل وسایلشو به هم ریختن. یکی کوله پشتیشو وارسی میکرد یکی دوچرخشو برانداز میکرد یکی دیگه اسپری فلفلی که به بدنه دوچرخه وصل بود برداشت و به بقیه دوستاش نشون داد و با لحن تسمخرآمیزی با زبون بندری گفت:"ای کلک اسپری فلفل اتوارده نه؟" و منظورشو با ایما اشاره به توریسته فهموند .اونم که حسابی عصبانی و کلافه به نظر میومد اسپری رو از بندری ها گرفت و با اشاره به سمت تایر دوچرخه بهشون فهموند که این برای باد لاستیک هاست و بندریا ساده لوحانه باور کردن. چون دیدم خیلی دمغ شده رفتم جلو و سر صحبتو باهاش باز کردمو گفتم:کشور خوبیو برای دیدن انتخاب نکردی

گفت:چطور؟

گفتم:تو کشور ما بلد نیستن چطور با توریستا برخورد کنن

خندید و گفت:نه اینطور نیست

گفتم:حقیقتش من دوس ندارم یه توریست بیاد کشورم احساس شرمندگی میکنم از رفتارایی که باهاشون میشه

گفت:فقط منطقه جنوب اینطوریه من تهران و اصفهان دوستای زیادی پیدا کردم ایرانم کشور خیلی قشنگیه

از اونجا که صف طولانی بود، صحبت ما هم گل کرد و از خودش گفت که آلمانی بود و کل اروپا رو با دوچرخه رکاب زده بود و بعد از دیدن اذربایجان و ارمنستان از مرز استارا وارد ایران شده بود.ازش پرسیدم چند وقته مسافرتتو شروع کردی گفت 3ماهه گفتم لابد یه سه ماه دیگه هم از مسافرتت مونده خندید و گفت فکر نکنم تا یه سال دیگه تموم بشه.گفتم چطور؟ گفت: میخوام برم دبی از اونجا با هواپیما برم هند و بعد چین و از چین برم استرالیا و بعد افریقا!!!! واقعا این اراده اش برای من غیر قابل باور بود. یه جوان هم سن و سال من زندگی مرفه خودشو رها کنه و بره ماجراجویی اونم با کمترین امکانات و با یه دوچرخه و بعد از سه ماه اینهمه انرژی براش مونده باشه که قصد برگشتن نکنه!در همین اثنا بود که صف ما تقریبا به انتها رسید و مامور پاسپورت متوجه خارجیه شد و با دست اشاره کرد بیاد جلو اونم اومد و بدون هیچ حرفی پاسپورتشو ازش گرفت منتقلش کردن توی یه اتاق.بنده خدا کلی ترسیده بود هی میگفتmy passport! my passport و مسئول بدون اینکه به حرفش توجه کنه زد پشت کمرش تا راه بیوفته. بعدم همون آدم رو کرد به منو گفت:رفیقشی؟ گفتم نه الان باهاش اشنا شدم گفت:بلدی انگلیسی صحبت کنی گفتم یک کمی. گفت بیا حرفمونو ترجمه کن اینجا کسی انگلیسی بلد نیست! منو بردن توی اتاق. و بعد اقاهه با یه کاغذ سفید تو دستش وارد اتاق شد و به من گفت هرچی میپرسم بهش بگو. گفت ساکن کدوم شهری؟ -برلین. کجا کار میکنی؟ -توی بیمارستان. توی بیمارستان چکاره ای؟ -فیزیو تراپ. آدرس دقیق محل سکونتت کجاست؟و همینجور شروع کرد به سوالای بیخودی پرسیدن اینکه چه کشورهایی رفته؟چجوری وارد ایران شده؟توی ایران کجاها دیدن کرده؟چندتا دوست پیدا کرده تو ایران؟ادرس و شماره تلفونشو بده؟امریکا رفته یانه؟اسرائیل رفته یا نه؟دینش چیه؟چون دید من خیلی با علاقه نمیپرسم رو کرد به منو با زبون بندری گفت:این خارجیا اینجوری موش مرده نگاشون نکن همشون جاسوسن از این انگلیس و امریکا بگیر تا اینا! منم سرمو تکون دادم و گفتم بله!!. سوالاش که تموم شد اونو ولش کردنو و پاسپورت مهر شده منم دادن تحویلم.توی سالن انتظار متوجه شدم توریسته داره از من پرهیز میکنه و تا نگاهش میکنم نگاهشو میدزده.بنده خدا لابد فکر میکرد من برای دولت کار میکنمو این چند مدت بازیش میدادم و ازش حرف میکشیدم.والا با اون اتفاقایی که افتاده بود حق داشت. ولی هرچی بود قطعا به این نتیجه رسیده بود که ایران کشور خوبی برای توریستا نیست!

نظرات 14 + ارسال نظر
ali یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:51 ب.ظ

ایران برای ما که ایرانی هستیم هم جهنمه دیگه چه برسه به توریست...

جون داداش سیاسیش نکن یه خاطره بود دیگه

عطر گندم یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:11 ب.ظ http://atregandom.blogsky.com

جای ناراحتیم داره که توریست بیاد کشورمون.وقتی رفتم تخته جمشید اولین چیزی که به ذهنم رسد این بود که باید الان به گذشتم افتخار کنم!؟ یا از حالم خجالت بکشم!؟
متاسفانه ما از خیلی جهات دچار فقر فرهنگی هستیم

اره دیگه وقتی یه خارجی میبینیم انگار یه حیون دیدم که هیچی حالیش نیست درسته زبون مارو نمیدونم اما از لحن حرف زدنشو طرز برخوردش میتونه بفهمه که چیا میگیم

ساباط دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ب.ظ http://www.sabaat2.mihanblog.com

اول کلی حرص خوردم و بعد کلی دلم گرفت

دقیقا مث دل من در اون لحظه

سنجاقک دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:50 ب.ظ http://sanjaaghak.persianblog.ir/

حالا حرص نخور!یارو اگه عقل داشت نمیومد اینجا توریست بازی در بیاره که!
نشد سیاسیش نکنم شرمنده!

یارو خب چه میدونست اینجا چه خبره که

هانیه دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 ب.ظ http://solongwar.persianblog.ir

منم با توریسته موافقم! هر کشوری خوب و بد داره! ولی مثلا تهران جذب توریستش خوبه! همچنین اصفهان که اشاره کردین و یزد و ...
تازگیا یک زوج جوان فرانسوی رو دیدم که داشتن می رفتن مشهد! اونا هم رفتار خوبی از مسئولین قطار ندیدن ولی با ما بهشون خوش گذشت فک کنم
ممنونم از حضورت در وبلاگم

عماد چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:05 ب.ظ

اینو بهم نگفته بودی بنده خدا
بهت میاد مامور باشی؟

نمیدونم شاید فک کردم قبلا برات تعریف کردم
والا مامور بودن که شاخ و دم نداره

محمد جعفری شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ق.ظ

ما ایرانی ها همون داستان من آنم که رستم بود پهلوان را داریم
اسم از گذشته که میاد میگیم فلان و بهمان و..
باید فکر کنیم الان چی داریم

افرین حرف دل منو زدی

ند نبک شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

میرفتی بهش میگفتی جریان چی بوده و اونا انگلیسی بلد نبودن حرف بزنن.
اما واقعا همه جای ایران که این شکلی نیست. راست گفته. هرچند اون مامورین مجبور بودند. حتما ی بخشنامه ای چیزی بوده. بهشون هشدار دادند. بعد از تصاویر و ویدیو هایی که از جریانات اخیر در اینترنت منتشر میشه باید هم به هم با دیده ی سو ظن نگاه کنند

xxx یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ب.ظ

جناب اقای زنیور برای ادمی با درک وشعورشما متاسفم
چرا شما واقعیت رونمیپذیری و به نویسنده ی وبلاگ توهین میکنی واصل ونسب ایشان را. رو میکنی??
تاوقتی درکشور ما افکاری چون شما وجودداشته باشه ما به جای پیشرفت پسرفت خواهیم کرد
والبته درمورد اعراب افاضات نمودید !
شما این راهم بگو اعراب درسی سال توانستند به اینجابرسندوما.......?!

بی طرف چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ب.ظ

زنبور ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
واقعا
شاعر میفرماید
عقل که نیست جان در عذاب است

آشنا یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:49 ب.ظ

برای زنبور متاسفم که بخاطر عدم توانایی خودش نیش خودش و به هر کی برسه میزنه . بدبخت میخوای انتقاد کنی صاف وایسا حرفتو بزن .اگه ازت بر میاد خودتو معرفی کن و مشکلی که با این جماعت داری بگو کسی که سرتو نمیزنه . کسی که میره غربت کار کنه که نوکر نیست . متاسفم برات تا وقتی تو جامعه آدمای کوته بین و با این طرز فکر تو هستن ما به هیج جا نمیرسیم . عربا با این سر و وضعشون بخدا از ما بهترن اینو قبول کن آخه خیلی رشد کردن و ما با وجود آدمایی مثل تو باید هر روز تو سری بخوریم و پسرفت کنیم . هر چی بهت بگم کم گفتم دلم خالی نمیشه اسطوره جان به بزرگواریت ببخش بابت حرفای بیجایی که زد من معذرت میخوام . بازم براموون بنویس. مبادا حرفای این جور آدما رو به پشیزی حساب کنی . اینا عادت دارن تا یه مطلبی آپ میکنی یه سنگی جلو پات میندازن .

ادم دل شکسته میشه ولی بعد این همه اتفاقات برام عادی شده
از این به بعد اینجور نظرا نه میخونم و نه تایید میکنم

محبوبه یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ب.ظ http://sayeban.blogfa.com

من دوست ندارم توریست بیاد ایران!! البته تهران دیگه عتقریبا عادیه ولی بازم یه چیزایی پیش میاد.

محبوبه پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:29 ب.ظ http://sayeban.blogfa.com

راستی شما هم لینک شدید.

مرسی

هیتلر جمعه 24 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:52 ب.ظ

نمی دونم واسه خودمون باید متاسف باشم یا واسه توریست ساده دل که اومده ایران کاش 1571 سال قبل بود تا شکوه ما رو میدید

بیچاره بنده خدا فکر نکنم تا عمر داره دیگه اینورا پیداش بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد