-
کتاب
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 15:56
داشتم میرفتم بندرعیاس یکی از دوستام بهم گفت که یه کتاب هم برام بگیر .رفتم خریدم بهش دادم.پرسید چقدر شد؟ منم چون هم روم نمیشد پول ازش بگیرم و هم خواستم یه پلتیکی بزنم ارزش کتابو بهش نشون بدم، گفتم هرچه قیمت رو جلدشه برو واسه خودمون خوردنی بگیر بیار.خرید و خوردیم و بعد رو کردم بهش گفتم خیلی جالبه نه؟ آدم خوردنی میخره 5...
-
مسافرکش ها به بهشت نمی روند ۱
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 15:10
ساعت دو و نیم ظهر بود.منم از بس آفتاب به سرم خورده بود که تقریبا مخم آب پز شده بود.رفتم سر ایستگاه تاکسی سوار پراید نو نواری شدم.آقای راننده مسافراشو تکمیل کرد و راه افتاد.توی مسیر شیشه های ماشینو نیمه بالا داد.داخل ماشین عین کوره شده بود. گفتم کولر ماشینت خرابه مگه؟ راننده با وقاحت تمام گفت سالمه و نمیزنم!گفتم فک...
-
بچه های کار
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 20:19
اگه دقت کرده باشین بچه های کم سن و سال زیادیو می بینین که توی بازار و کنار خیابون مشغول کارن.بعضیاشون برای خودشون کار میکنن بعضیا هم برا یکی دیگه.بیشتر مورد استفاده از اونا وقتیه که جنسیو که ادم بزرگی نتونه بفروشه میدن اون بچه ها بفروشن.در واقع به نوعی از حس ترحم مردم سواستفاده میکنن. یه پسر بچه سه چهار ساله ای هست که...
-
شغل معرکه
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 20:47
امید میگفت: برادرم سربازیه خیلی افسرده و داغون شده گفتم: چرا مگه جاش بده؟ گفت: نه جاش خوبه کارش بده! پرسیدم چطور مگه؟ گفت: کارش توی زندان شهرک بندرعباسه هروقت اعدامی دارن اینو میارن که چهارپایه از زیر پاشون بکشه و وقتی هم اعدامیه مرد باید جسدو بگیره و بده بالا تا طنابو از دور گردنش در بیارن!!!! واقعا چی فکردن اونا؟...
-
مشکل ما
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 23:11
مشکل ما اینه که تقصیرمون رو به حساب تقدیرمون میذاریم!
-
تشکر ویژه
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 01:31
چند روز پیش شبکه پنج فیلم JUMPER پخش کرد .توی فیلم برا اینکه برای جوانان منحرفی امثال ما بد آموزی نداشته باشه در ترجمه کلمه "girl friend" از واژه اسلامی "همسر" استفاده کردن(نمردیم معنی girl friendهم فهمیدیم).در جایی از فیلم هم که پسره با دوست دخترش میخواست بهم بزنه قاعدتا مجبور شدن حرف طلاقو پیش...
-
تیر برق چوبی
سهشنبه 24 اسفندماه سال 1389 01:54
این ماجرا واقعا برام اتفاق افتاده: یه روز سوار ماشین یکی از راننده های خطی بودیم که دوستم بین حرفاش از من پرسید که این تیر برق چوبی از جنس کدوم درخته که انقد بلند و یک دسته؟منم در جواب بهش گفتم نمیدونم! راننده یه نگاه عاقل اندر سفیحی به ما انداخت و گفت نمیدونین واقعا؟ گفتیم نه. اونم ادامه داد: این یک نوع درخته که فقط...
-
دو روی سکه
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 01:41
روی اول: یه پسر اصفهانی رو موقع سربازی میشناختم که خیلی سرحال و شوخ طبع بود.یادمه تازه که اومده بود بهش گیر داده بودن که موهات بلنده برو سلمونی پادگان بزنش.اونم رفته بود تراشیده بود و خندون اومد پیش من، گفتم واسه چی میخندی؟گفت رفتم موهامو زدم به سلمونه گفتم چن شد؟گفت یه صلوات بفرستی حسابه.میگفت منم صلواته رو نفرستادم...
-
شعور ملی ۳
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 17:52
من به سلیقه موسیقایی هر کس احترام میذارم اما چیزی که آزارم میده پایین بودن سطح کلی شعور جامعه نسبت به موسیقیه. به عنوان مثال چرا از بین این همه آلبوم های ترانه(داخلی رو میگم با اونور آبی کار ندارم)باید آلبوم بنیامین پرفروشترین آلبوم تاریخ موسیقی ایران باشه؟!! بخاطر آهنگی که طرف با در آوردن صدای لکنت زبانی ها خونده؟!...
-
ترش یا شیرین؟!
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 22:08
حکایت ما حکایت همون دوغ ترشست که طرف میگه به به چه شیرینه!!!
-
کنار
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 18:19
ما توی حیاط خونمون یک درخت کنار داریم که از بس ثمر داده شاخه هاش سنگین شده و شکسته.البته این بار اولش نیست کار هرسالشه. ایندفه دیگه کفری شدم ،رفتمو و رودرو بهش گفتم: آخه این چه کاریه که داری میکنی؟! اخه مگه میشه حد و حدود خودتو ندونی؟ ببین خودتو به چه روزی در آوردی؟ این همه میوه آوردی،خودتو اوگار* کردی،برای چی؟ اگه...
-
بودجه باران
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 19:15
دیروز پس از اقامه نماز جمعه یکی از اعضای محترم شورای شهر رویدر تربیون را به دست گرفت و به شرح فعالیت های این شورا پرداخت: ایشان اذعان کردند که بارندگی های اخیر رویدر بواسطه پی گیری های شبانه روزی ایشان و شورای شهر بوده است و در واقع اصلا قرار نبوده هیچگونه بارشی در سطح شهر و منطقه رخ دهد.همچنین توده های بارانزا نیز...
-
فروش فوق العاده
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 11:27
۱. مواد مخدر مرغوب اصل ساخت پاکستان با نرخ تعاونی بفروش میرسد.همشهریان و متقاضیان عزیز می توانند به یکی از پنجاه شعب فعال در سطح شهر مراجعه و نسبت به خرید آن اقدام نمایند. ضمنا ۲۰ درصد تخفیف برای اعضای محترم انجمنNA ۲ . تعدادی قلب مستعمل در حد نو و چند عدد غرور جریحه دار زیر قیمت بازار و بصورت یکجا بفروش میرسد. ۳....
-
تفاوت
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 14:04
میگفت سوار هواپیمای فلای امارات بودم از دیدن اون همه رفاه و امنیت و تجهیزات خر کیف شده بودم اما عرب بغل دستیم برعکس شاکی به نظر میمومد مهماندارو صدا زد و با عصبانیت بهش پرخاش کرد که چرا وقتی می بینی من عربم روزنامه انگیسی برام میاری!!! والا ما اینجا وقتی سوار هواپیما میشیم دیگه حتی از جونمون هم توقعی نداریمچه برسه...
-
خاطره
شنبه 20 آذرماه سال 1389 09:35
یادمه دانشگاه که بودم حراست خیلی سخت گیری داشتیم طوری که حتی به خواهر برادرا و زن و شوهرایی که توی دانشگاه با هم قدم می زدن هم گیر میدادن و می گفتن این کار شما ممکنه برای سایر دانشجوها بد آموزی داشته باشه!!!(کلا من کشته مرده فلسفه اونا بودم) یه بارم یه خانوم و آقای مسن و متشخصی با یه دسته گل قرمز بزرگ توی دست اومده...
-
کور عصا کش
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 23:26
زنگ زده بود میگفت نصف شبی زلزله شدیدی اومده اونم در جواب با دلهره و نگرانی بهش گفته بود امشبو تو خونه نخوابین یه وقت اوار رو سرتون خراب میشه.برین بالا پشت بوم بخوابین!!!
-
کانال
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 17:11
از سریال متنفره از فیلمای سینمایی حالش بهم میخوره از برنامه های علمی چندشش میشه از فوتبال سر درد میگیره به موسیقی آلرژی داره از هر چی که جالبه بدش میاد میگرده کدوم کانال مزخرف تره همونو می بینه اینجوری که این از همه چیز متنفره میگم راهو اشتباه اومده باید وزیری رئیسی چیزی میشد با اون قیافه همیشه حق به جانبش پ.ن :یه عده...
-
خطبه
جمعه 12 آذرماه سال 1389 20:52
اصلا نمی دونستم چی میگه اخه عربی بلد نیستم ولی از تن صداش و قدرت تکلمش مو به تنم سیخ شده بود ادمو می برد به جای دیگه یه دنیای دیگه البته این کارو خطیب جمعه شهر ما هم میکنه ادمو می بره یه دنیای دیگه... البته به جای ملکوت می بردت هپروت پ.ن : آی کبک هایی که مسئولیت قبول کردین شما چرا سراتون زیر برفه؟
-
مکالمه واقعی
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 23:14
پشت خط: سلام خوبی؟ امیر: سلام مرسی - خارج چطوره خوش میگذره؟ - ای بد نیس میگذره... -صدات چرا گرفتس؟ - هیچی یکم سرما خوردم -جدددی؟!! اونجام مگه مردم سرما می خورن؟!! -ها؟!!
-
سرکش
شنبه 6 آذرماه سال 1389 22:39
به من میگه حق نداری شک کنی به من میگه نگو چرا به من میگه داری کفر میگی به من میگه دهنتو آب بکش ولی من ... می خوام شک کنم میخوام بگم چرا می خوام به یقین برسم شصت سال از روی عادت دولا راست شدی نزار بقیه مثل خودت شن بزار شک کنن به یقین برسن بزار بشناسن نشه هرانچه که ملا گفت!
-
شناخت
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 09:39
چینی اومده بود دفتر ازش پرسیدم ایرانی هم بلدی حرف بزنی؟ گفت اره دوتا کلمه میدونم: خسیس و دیوانه خندم گرفت بهش گفتم افرین ایرانیا رو خوب شناختی
-
جاده
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 19:00
جاده بود اولی نگاهی انداخت اما نرفت دومی نگاهی انداخت و رفت... اما هر چه رفت تمام نشد سومی نگاهی انداخت و رفت... و تمام شد! اما نه جاده بلکه خودش! پ.ن:بزرگی میگفت: ابدیت خیلی طول میکشه،مخصوصا اون اخراش!
-
کفش هایم کو؟
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 18:56
من الاغی دیدم یونجه را می فهمید جالبه نه؟ اینکه من الاغی دیدم یونجه را می فهمید اما راستش من ندیدم ادمی رو که حرف دهنشو بفهمه اما در عوض الاغی دیدم... با خودم میگم اشکال نداره این به اون در! بیچاره سهراب... پ.ن:کفشات پیش رستمه انقد سراغشو از من نگیر نصف شبی! چرتم پرید
-
توبی اور نات توبی...
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 21:21
ای جوراب های سفید و سیاه و خاکستری من کدمتون رو بپوشم؟ شماها حسابی منو گیج کردین! دارین بلای بستنی ها رو سرم در میارین که مونده بودم قیفیو انتخاب کنم یا چوبی رو و یا لیوانی... اه که چقدر تصمیم گرفتن سخته مخصوصا اگه برای شماها باشه میشه انقد منو تخت فشار نزارین؟! اخه یه ادم عادی چندتا تصمیم به این مهمی رو در روز می...
-
پیاز
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 22:01
سربازی که بودم اول هر هفته پول رو هم میکردیم و میدادیم به یکی از بچه ها تا بره از تو شهر واسه سنگرمون میوه و سبزی بخره .یه چند وقتی به همین منوال گذشت تا اینکه سرو کله نیروهای جدید پیدا شد.اول هفته بود و اونا می خواستن برای کارای شخصیشون برن تو شهر .ما هم مثل همیشه پولا رو جمع کردیم و دادیم بهشون که میوه و سبزی...
-
التماس
شنبه 30 مردادماه سال 1389 22:10
خانمی اومد تو مغازه پرسید قیمت این شوار چنده؟ گفتم تک فروشی نداریم بی جهت هی اصرار کرد که حالا یکی رو به صورت تکی بهش بدم گفتم: نمی تونم گفت: اگه التماس کنم چی؟ گفتم: واسه این چیزای بیخود التماس نکنین، شانتون پایین میاد! اونم بهش برخورد و رفت حالا پشیمونم ... باید بهش میگفتم واسه این چیزای بیخود التماس نکن،شان التماس...
-
بی سوادی
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 21:07
توی تاکسی بودم راننده از مرد مسنی که کنارم نشسته بود پرسید: پدر جان چند سالته؟ جواب داد: والا منکه سواد ندارم نمیدونم! با خودم گفتم: واقعا امان از بی سوادی!
-
ماه مبارک شکم
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 20:47
سوپری ها شلوغ تر از همیشه خرج ها بیشتر از همیشه سفره ها رنگین تر از همیشه از صبح تا غروب به فکر اینیم که بعد از افطار چی بخوریم به دلمون بچسبه از غروب تا دم صبح هم به فکر اینیم که چی بخوریم که احیانا خدای نکرده گشنمون نشه راستی اگه کسی یادش مونده به منم بگه فلسفه روزه چی بوده؟!
-
دندان عقل
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 22:05
مدتیه که دندون عقلم کامل شده و داره به سایر دندونام فشار میاره. باید بدم بکشنش*. شاید اینجوری خودم و بقیه دندونام از دستش راحت شن. اگه با این دندون, عقل ادم هم کامل میشه باید بدم دندان و عقل رو یه جا با هم در بیارن اخه عقل ادم دقیقا همون کاریو با ادم میکنه که دندون عقل با بقیه دندونا میکنه... * هیچ فرقی نمیکنه این...
-
در بازار
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 21:30
پسر بچه افغانی سه چهار ساله با دختری هم سن خودش داشتن تو بازار دنبالی قوطی خالی رانی میگشتن. از پلاستیکی که تو دستشون بود معلوم بود هنوز چیزی دشت نکردن.در همون لحظه بود که پسره دوید سمت سبد حراجی که بیرون بیرون یکی از مغازه ها گذاشته بود. از پشت اون یه دونه قوطی رانی در اورد و با خوشحالی در پلاستیکشو باز کرد تا قوطیو...