-
مرخصی شهری
جمعه 5 مهرماه سال 1387 12:25
سلام اوه ... بلاخره یه مرخصی شهری گرفتیم و فرصتی شد بیام و چند کلمه ای بنویسم. اینجا تنها چیزی که منو ناراحت می کنه نه دلتنگیه و سختی سربازی. اینه که شخصیت آدمو خورد ی کنن حالا چه تو پادگان باشی و چه بیرون از اون. همه ی آدما سربازا رو به یه چشم دیگه نیگا می کنن همه متلک می اندازن بعضی ها هم که فحش میدن . آدم واقعا...
-
روزنه ای به رنگ
شنبه 26 مردادماه سال 1387 21:38
شدم مصداق واقعی این شعر: تردید من برگ نگاه می روی با موج خاموشی کجا ؟ ریشه ام از هوشیاری خورده آب من کجا فراموشی کجا دور بود از سبزه زار رنگ ها زورق بستر فراز موج خواب پرتویی ایینه را لبریز کرد طرح من آلوده شد با آفتاب اندوهی خم شد فراز شط نور چشم من در آب می بیند مرا سایه ترسی به ره لغزید و رفت جویباری خواب می بیند...
-
امروز اعزام میشم
شنبه 19 مردادماه سال 1387 01:41
چهار سال پیش ،بعد از دوسال سگ دویی تونستم کارت معافی بگیرم. اما بعدش یه نامه فرستادن دم در خونه که یا با پای خودت میای نظام وظیفه یا اینکه کت بسته میاریمت. منم رفتم اونجا و پرسیدم چی شده؟ اونا هم یه بخشنامه نشونم دادن و گفتن این قانونی که شما توسطش معافی گرفتین لغو شده و همه کارت هایی که قیلا هم صادر شده باطله و شما...
-
ترانه
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1387 19:36
شاید باورتون نشه ولی من خیلی از وقت بی کاریمو می شینم آهنگ گوش میدم و حالا که با خودم فکر می کنم حدودا سه جهار ساعت در روز کارم آهنگ گوش کردنه و برام مهم نیست ایرانی باشه یا خارجی، با کلام باشه یا بی کلام . میخواد تو هر زمینه ای که باشه . اما کلا آهنگ هایی که لحن غم انگیزی داره بیشتر خوشم میاد. تو کامپیوترم بیشتر از...
-
قصه ی عشق پسر موتور سوار و دختر مدرسه ای از نوع رویدری
دوشنبه 24 تیرماه سال 1387 19:27
-
تقدیر
شنبه 22 تیرماه سال 1387 13:58
تقدیر برا من مثل یه طنابه که دور گردنم پیچیده شده و هر وقت یکم می خوام از حصار لعنتیش دور بشم فوری به گردنم فشار میاره ! و یکی هم هست پشت حصار تقدیر که هر لحظه که به این خط نزدیک می شم با یه چوب هی می کوبه به سرم و می گه : از محدوده تقدیر دور نشو ... از محدوده تقدیر دور نشو... ما فقط می تونیم تا اون محدوده ای که تقدیر...
-
امروز
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 22:29
امروز روز تولدمه! هر چی سعی می کنم که احساس دیگه ای داشتم باشم نمیشه. بازم همون روز معمولی با همون کارا و اتفاقی معمولی.فقط تنها موضوعی منو درگیر کرده اینه که آیا من واقعا ۲۲ ساله شدم؟ یعنی واقعا من به اندازه یه آدم ۲۲ ساله بزرگ شدم؟ وای چه احساس بدیه. کاش میشد برگردم به همون دوران بچگی با همون دغدغه های خودش. شکلات و...
-
اعتراض
پنجشنبه 28 تیرماه سال 1386 04:39
لطفا دیگه به من نگین که داره روز به روز بهتر میشه . آخه از چه لحاظ ؟ توسط کیا؟ دلتون خوشه ها! بزار از اینجا حالیتون کنم ایران پایین شهر جهانه و ما پایین شهر ایران . ما جایی زندگی می کنیم که هنوز توی کوچه پس کوچه هاش بوی تاپاله گاو و چاه فاضلاب بلند میشه . جایی که هنوز نه آب درست و حسابی واسه خوردن داره و نه برقی برای...
-
فرهنگیان
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 04:41
وقتی کسی انتخاب می کند، باید پی تمامی مشکلات را به تنش بمالد . طرف این جمله ی من قشر محترم فرهنگیان هستند که بیشترین میزان کارمندان را نیزدر رویدر به خود اختصاص داده اند. مردم مخصوصا والدین و دانش اموزان همیشه از این قشر ناراضی بودند . در حقیقت حتی به نظر شخص بنده معلمین آنگونه که باید و شاید به وظیفه شان عمل نمی کنند...
-
ما همیشه می تونیم انتخاب کنیم
چهارشنبه 13 تیرماه سال 1386 15:38
همیشه و هر جا هر اتفاقی که بیافته ، وقتی قراره با چیزی یا شرایطی مبارزه کنیم ، همیشه باید انتخاب کنیم. این انتخاب های ما هستند که شخصیت ما رو شکل میدن و در حقیقت ما بوسیله ی آنها تعریف میشیم. وقتی ما انتخاب می کنیم دیگه نمی تونیم کسی یا چیزی غیر از خودمون رو مقصر بدونیم کاش میشد بدونیم که : همیشه میشه کار درست رو برای...
-
در مورد وبلاگ
یکشنبه 10 تیرماه سال 1386 15:21
سلام ! بعد از حدود یک ماه من دوباره آپ شدم. خب چیکار کنم سرم شلوغ بوده . دنبال بدبختی هام بودم.یه سر تهران رفتم و الان هم اینقدر اعصابم خورده که می خوام سرمو بکوبم به دیفال!!! اما چه میشه کرد دنیا در گذر است و باید ساخت و از این جور مزخرفا بعد از گذشتن از این حرفا من یه آمار و ارقام قشنگ در مورد وبلاگ تو مجله ی همشهری...
-
یه جور دیگه باید شروع کرد
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 16:04
این توصیه رو همیشه از پدر و مادرهایمان شنیدیم که : "خوب درس بخوان تا در رشته ی خوب دانشگاهی قبول بشی تا در شرکت بزرگی استخدام بشی " اما نکته ی مهم اینه که آیا دانشگاه یا تحصیل به ما یاد میده که ما چطوری پولدار بشیم؟ حقیقت اینه که مدرک تحصیلی نهایتا دست ما را در شرکتی بند می کنه ما در قبال گرفتن حقوق و مزایا...
-
درد
چهارشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1386 07:06
ما میتوانیم هر آرزویی داشته باشیم اما زندگی سخت است . جبران ناپذیر و غمناک . تو سعی داری چه به من بگویی : اینکه مردم سعی دارند یکدیگر را محکوم کنند؟ هیچ کس مرا نخواهد فهمید و این وجهی از زندگی من است!!
-
روزمرگی
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1386 16:22
یکی از بدترین اتفاقاتی که برای ادم در راه پیشرفت می افته عادت کردن به زندگی روز مره است . اینکه بعد از مدتی به یک نوع یکنواختی برسی و نخواهی از محدوده اون بیرون بیایی. این اتفاق برای ما که تو جامعه کوچکتری قرار داریم و از لحاظ اینکه تنوع زیادی در نحوه برخورد و تعامل با افراد نداریم سریعتر رخ میده. من هم که الان این...
-
متفاوت بودن
دوشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1386 16:12
ریسک متفاوت بودن را بپذیر اما سعی کن بودن جلب توجه متفاوت باشی هر چند که این حرف یه شعاره اما باز شعار قشنگیه. انیشتین هم دو کلمه میگه:Think different یعنی اینکه متفاوت فکر کن! که به عقیده من متفاوت فکر کردن مرحله ی اول متفاوت بودنه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 17:22
جامعه انسانا حالمو بهم زد به کوه و دشت زدن چاره نیست چه راهی هست بفهمونی به بشر نابینا وقتی هیچ اشاره نیست تولد مصرف مرگ انسانا میان میرن فایده چیست تفکرات پوچ، اعمال بیهوده کارنامه زندگیست فشار، عکس العمل منحرف، مقصد غلط، نا امیدی، ریا رهایی تو اینه، سعادت اونجاست، افق زیباست، فرزند بیا رنگ هر چیز جدید که شنید گرفت...
-
از کسی توقعی نداشته باش
دوشنبه 20 فروردینماه سال 1386 13:58
شما می دونید کار بی منت یعنی چی؟ چیزی که من خیلی کم در جامعه کوچک و به اصطلاح فرهنگی مون می بینم همه در قبال کاری که برای کسی انجام میدن توقعی دارن و در حقیقت اگر برای شخصی کاری می کنن فقط به این منظوره که بتونن بعدا بگن : به اون نشونی که اون دفعه … اما مهم تر از اون دوستی هاست که از روی غرض و نیت شکل میگیره و بخاطر...
-
سلام
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1385 21:38
خودم می دونم خیلی دیر آپ شدم دلیل موجه دارم . مریض بودم . نامه ی دکتر هم دارم ایناهاش!! دو هفته سرما خوردگی دیگه نوبره والا. تو این هیر و ویری دوستام هم اومدن و یه هفته دربست در خدمتشون بودم. البته ایت حرف من دال بر گلایه نیست اونا سرورن (این هم واسه اینه که اگه به وبلاگم سر زدن شرمنده نشم ! ) به رویدر امیدوار شدم ....
-
عزیز عزیز ما بود
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1385 20:39
همه ی ما عزیز گنا رو می شناختیم. مطمئنم که همه هم اونو دوست داشتیم. ماجرای آشنایی من و عزیز به سالها قبل بر میگرده . وقتی که ما تازه ایران اومده بودیم و من کلاس سوم دبستان بودم . عزیز میومد خونه ی ما و با داداشم که اون وقتا 5-6 ساله بود فوتبال بازی میکرد. بعد از بازی ازش می خواستیم که ترانه بخونه و اون آهنگ "...
-
نا امید و افسرده
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1385 00:47
اکثر جوانان امروز نا امید و افسرده هستند دلیلش هم اینه که جامه نمی تونه خواسته های اونا رو برآورده کنه . ما جوانان دوست داریم که محترمانه با ما برخورد بشه. دوست داریم که به حرفهای ما گوش بدن. دوست داریم منطق ما رو بپذیرن اینها همه حق ماست . این حق ماست که شرایطی برامون فراهم بشه تا بتونیم خودمونو اثبات کنیم خیلی از...
-
خودت را تعریف کن!
جمعه 11 اسفندماه سال 1385 00:36
نمی دونم چرا این چند روزه دستم به نوشتن نمی ره . مطالبی برای گفتن دارم اما احساس می کنم که شنونده ندارم . حالا شاید به زودی دست به قلم ( در واقع دست به کیبورد!) شدم و یک سری حرفا که تو ذهنم مونده بیرون بریزم ........................................................................
-
هدف !
جمعه 4 اسفندماه سال 1385 18:34
مهمترین تصمیمی که آدم تو زندگیش می تونه بگیره انخاب هدفه. هدفی که برای اون تلاش کنه و برای رسیدن به اون خیلی چیزا رو تحمل کنه و این همون چیزیه که شخصیت های تاریخی رو میسازه من خودم زندگینامه خیلی از بزرگان و افراد موفق رو مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم تنها کاری که اونا کردن انتخاب درست هدف و جا نزدن تو مسیری که قدم...
-
تصمیم !
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 21:30
به نظر من تصمیم گیری مهم ترین مشغله ی فکری هر شخصیه . مطمئنا هر کدوم از ماها تو زندگیمون چند تصمیم و حیاتی گرفته ایم. ولی نکته مهم اینه که تا چه حد این تصمیمات درست بوده . گاهی وقتا مدت زمان زیادی طول میشکه تا یه شخص به نتیجه برسه و اگه جواب اونجوری نباشه که از ابتدا می خواست کلی وقت از دست رفته و در بعضی مواقع جبران...
-
خیلی مسخره است
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 00:54
گاهی وقتا از یه چیزی خوشت نمیاد اما به خاطر رو در بایستی اون کارو انجام میدی. چی میشه اگه آدم رک حرف هاشو بزنه؟ خیلی تو وقت صرفه جویی میشه. اصلا میدونید چقدر از عمر ما صرف تعارفات بیخودی و مقدمه چینی میشه. آخه چرا این چیزا باید جزو ملزومات و مرسومات ما باشه؟ خنده داره یعنی من خنده ام میگیره وقتی واسه یه کار کوچولو کلی...
-
به کدامیک بیشتر نیازمندیم؟
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 21:46
آپارتمان یا پاساژ؟ از یکی دو سال پیش تعدادی از همشهریان شروع کردن به پاساژ ساختن در اینور و اونور رویدر . ولی من نمی دونم این همه مغازه برای جای کوچکی مثل رویدر به چه دردی می خوره؟ ما خودمون توی تمام مسیر ده که مغازه داریم و تازگی هم مد شده هرکی خونه میسازه دوتا باب مغازه هم از توش در میاره .در این شرایط فکر کنم به...
-
ازدواج در رویدر
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 21:08
در رویدر ما روز به روز داره سن ازدواج پایین میاد. دیگه هر بچه ی تازه پا افتادهای هم به فکر ازدواجه . تو همین چند ماهه هم حساب کنی کلی از بروبچ های هم سن و سال من و حتی کوچیک تر راهی خونه بخت شدن! آیا این خوبه؟؟! به نظر من آدمی واجد شرایط ازدواجه که از لحاظ مادی و معنوی که شرایطش رو داشته باشه. منظور من از نظر مادی...
-
ما مشکلات تحصیلی داریم
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1385 15:54
دانش آموزان کاملا بی انگیزه ! که داره سال به سال بدتر میشن. سطح تحصیلی ما خیلی افت کرده . تقصیر کیه؟! آمار قبولی ما در دانشگاه ها میگن خیلی خوبه . مسئولان ذی ربط هر ساله یه لیست میگیرن دستشون و پز می دن که اینقدر امار قبولی دادیم . اولا که شما ندادین و این ها بدبخت هایی هستن که به زور جون کندن یه رشته ای در حد پشم...
-
ما کجا زندگی می کنیم ؟!
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 13:57
همه ی ما خوب می دویم که رویدر در منطقه کور و بسته ای قرار داره که راه ارتباطی را برای دسترسی به شهر های مجاور مشکل می کنه. اما این خودش می تونه یه موهبت هم باشه از اون لحاظ که فرهنگ های ناهنجاری که سایر جاها رو گرفته محفوظ نگه داره اما به واقع ما از لحاظ اخلاقی از بقیه شهر ها بهتریم؟ اگر نظر خود من را بخواهید گر چه...
-
سلام
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 19:33
منو به بازی یلدا دعوت کردن ! اما یه چیزی.... الان دقیقا ۲۱ روز از این شب گذشته بعدش هم این یه بازی نیست . مگه نه! شاید می پرسید اینایی که می گی یعنی چی؟ یعنی من ۵ تا از خصوصیات شخصیمو به خواننده های وبلاگ بگم.ولی چه فایده کسی که این مطالب رو نمی خونه فقط میاد سر میزنه و یه نظر میده (که اونم اکثر مواقع نمیده). ازم...
-
زندگی
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 18:54
زنده باش چاره ای دیگر نیست زندگی باید کرد من اگر زنده نخواهم باشم باز هم نبض زمانه جاریست پس چه خوب است که نبضت همره نبض زمانه بتپد چاره ای دیگر نیست زنده باش تا که زمان نای تپیدن دارد...